
آیا دارید بازی داده میشوید تا با یک خودشیفته در رابطه بمانید؟
ماریت جانسن Mariette Jansen
خودشیفتهها موجوداتی باهوش و شهودی هستند. آنها اغلب با ظرافت قربانیانشان را به بازی میگیرند تا درگیرشان باشند، آن اندازه که به رابطهشان با او ادامه دهند. با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن، گیجی و ترس، تغییرات ناگهانی خلقی- همگی کاملاً با هم هماهنگ میشوند تا در موقعیتها دست بالا را داشته باشند.
خودشیفتهها میتوانند سوءاستفادهکنندگان عاطفی باشند. آنها به منظور خلق آنچه “ذخیره خودشیفتگی” مینامند، دیگران را کنترل میکنند. این همان توجه، تحسین، تایید بزرگی و اهمیت آنهاست که به وسیله دیگران به آنها عرضه میشود. بسیاری از خودشیفتهها به گونهای اجباری دنبال چنین الگویی هستند، و هیچ تردیدی ندارند نسبت به تکنیکهای محیلانهای که به کار میبرند تا به آنچه میخواهند برسند.
بهترین راه که تضمینکننده ذخیرهای بیپایان باشد حفظ آن منبع است. هنگامی که این منبع فرزند آن خودشیفته باشد، از بدو تولد برنامهریزی میشود تا تامین پدر یا مادر خودشیفتهاش را وظیفه خود بداند. چرا که این موقعیتی راحت برای والدین خودشیفته است. تامینکننده میتواند یار عاطفی باشد.به این ترتیب پس از آنکه او را در گوشهای گیر میاندازد، خودشیفته این قطعیت را خواهد داشت که طعمه بعدی درست در چنگالهایش قرار دارد.
دیر یا زود- متاسفانه اغلب دیر- قربانی سوءاستفاده درک میکند این رابطه مشکل دارد. آنها به تدریج درمییابند که ترس فراوانی در این فضا وجود دارد، که آنها را وامیدارد تا مطابق میل خودشیفته رفتار کنند.
چرا فرد در رابطهای تحت ترس میماند؟
یک حس برجسته وجود دارد که قربانی را معلق نگه میدارد: امید.
به عنوان دختری که مادرش خودشیفته بود، در اشتیاق رابطهای همراه با عشق و احترام میسوختم. مادرم بر همه افکار، رفتار و جلسات پایان ناپذیر رواندرمانیم تسلط داشت و من دههها همواره در حال کوشیدن بودم تا به چارهای برسم و پیوندی بیافرینم.
آن زمان نمیدانستم که او از اختلال شخصیت خودشیفته رنج میبرد.طی آن سالها من طوری بزرگ شده بودم که باور داشتم همه تقصیرها به گردن من است و اگر تغییر کنم این امکان فراهم میآید تا رابطهای سالم مطابق آرزوهایم داشته باشم.
در سن ۵۸ سالگی هنگامی که دریافتم به خاطر شرایطی که او داشت من در جستجوی آرزویی محال بودم، همه چیز دگرگون شد و هنگامی که قطع امید کردم، توانستم آن ریسمان روانی را ببرم و به زندگیام ادامه دهم. امید و حس گناه همه آن سالها مرا عقب نگه داشته بود.
هنگامی که فرد خودشیفته پارتنر عاطفی شما باشد، ممکن است مرحله “بمباران عشقی” را تجربه کرده باشید- آن آغاز عاشقانه از فراز قله، هنگامی که با هر ژست کوچک و بزرگ از سر عشق بمباران شدید. این ژست میتواند مضمونی مثل این داشته باشد که “نیمه گمشدهام هستی”،” همه زندگیام منتظرت بودم” یا اینکه ” حتی نمیتوانند تصور کنند که چگونه پیش از دیدن شما خوشحال بودند”.
اما به دنبال آن مرحله بمباران عشق وارد فازی میشوید که همه تمرکزش بر خوار کردن و انتقاد از شماست. ممکن است با اظهاراتی کوچک آغاز شود اما کم کم تبدیل به اتهاماتی زننده میشوند. اینجاست که شادمانی ناپدید و فضای زندگیتان تبدیل به جایی ترسناک شبیه راه رفتن روی پوستهای شکننده میشود.
اما بسیاری از افراد حتی پس از پایان فاز بمباران عشقی در رابطه میمانند چرا که توسط پارتنرشان بازی ( یک بازی ویژه) داده میشوند. خودشیفتهها هوشمندانه به طور منظم برخی از ژستهای رمانتیکشان را تکرار میکنند- تنها به اندازهای کافی تا امید لحظات عاشقانه و حس خوشبختی را یکبار دیگر در دلتان شعلهور گرداند.
من با بسیاری از مراجعانم کار کردهام که در خلوت خودشان میدانستند که رابطهشان با پدر و مادر یا پارتنرشان برای شادمانی و بهروزی آنها سودمند نیست. اما بزرگترین مانع غلبه بر امید کاذب و توانایی دیدن واقعیت بود. تنها پس از آن است که میتوانستند به درستی وارد مرحله شفا شوند.

مترجم ثریا مرعشی
لینک مقاله