
بله احتمالاً شما متعصب هستید: چه میکنید اگر علم بگوید تعصب در ژنهای شماست؟
بورلی دی فلکسینگتون Beverly D. Flaxington
تبعیض و تعصب به هیچوجه مفاهیم تازهای نیستند، اگرچه این پتانسیل و گرایش را دارند تا هر بار به چیزی یا شخصی متفاوت از خودمان بر میخوریم شکل بگیرند. خطرناک بودنشان هم در این حقیقت نهفته است که هنگامی که مطابق آنها عمل میکنیم همواره به نتایج خطرناکی منجر میشوند- این هویت اجتماعی خشمناک نیز تنها شکاف اجتماعی موجود را ژرفتر میسازد که از دیرباز در این کشور موجود است. یک تجزیه علت و معلول ساده و معکوس میتواند پایه این شکلگیری را شناسایی کند: وحشیگری و خشونت از دل تبعیض زاده میشوند، که به نوبه خود سبب تعصب و تفکر قالبی میگردد. بنابراین آن را دارید: چیزی ویرانگرتر از خشونت از چیزی جزئیتر از تعصب سرچشمه میگیرد.
اگرچه ممکن است بیاهمیت به نظر آید، تعصب به همه افراد درگیر در آن آسیب میرساند- چه آنهایی که تعصب میورزند و چه آنهایی که مورد تعصب واقع میشوند- افراد را درگیر استرس فراوانی میکند و حتی در بیخطرترین تعاملهای اجتماعی اعمال فشار مینماید.
به سادهترین بیان، تعصب فرایند سرراستی از پیشارزیابی یا پیشداوری درباره دیگران بر پایه تعدادی فاکتور است که متداولترین آنها نژاد، جنسیت، وابستگی دینی و گرایش جنسی است- مغز بشر شگفتانگیز است: برای کمک به روند منطقی ساختن امور ما را برمیانگیزد تا برای هر چیز ناآشنا و تازهای برچسبی برحسب اطلاعات پیشین در رابطه با نمونههای مشابه تعیین کنیم. جزء سازنده شناختی تعصب، که به تفکر قالبی یا کلیشهای نیز شناخته میشود، توسط عناصر رفتاری و عاطفی دنبال میشود. یعنی مغز برای تسهیل دادهپردازی در تصمیمها و نگرشهایش دانش جدید را دستهبندی میکند. این عواطف ممکن است منجر به رفتارهای تبعیضآمیز گردد. اگرچه مادامی که شخص بر اساس آن عمل نکند میتواند از تبعیض دوری نماید.
اما تعصب چطور؟ از آن هم میتوان پرهیز کرد؟ متاسفانه علم به ما میگوید که تعصب در ژنهای ما قرار دارد و حذف آن از مواد ژنتیکی کاری نیست که از دست ما بر آید. مطابق مطالعهای در دانشگاه کویینز ( انتاریو، کانادا) افراد به گونهای برنامهریزی شدهاند که بر حسب شباهتها و تفاوتهایی که با یکدیگر دارند با هم رفتار میکنند. این مطالعه نشان میدهد افرادی که ویژگیهای مشترک فراوانی با هم دارند در برابر هم رفتاری نوعدوستانه دارند و در آنهایی که با هم متفاوتند بسیار کینهتوزانه برخورد میکنند.
دکتر کروپ Krupp پژوهشگر در روانشناسی توضیح میدهد:” افراد مشابه احتمالاً ژنهای مشترکی دارند و افرادی که شباهت کمی دارند ژنهای بسیار کمتری دارند که کپی همدیگر باشد. به عنوان پیامد تئوری فرگشت پیشبینی میشودکه موجودات زنده اغلب تبعیض قائل میشوند چرا که کمک به گروه مشابه و آسیب به آنهایی که متفاوتند صورت کسر ژنهای گروه تبعیضکننده را در نسل آینده میافزاید. مثال دیگری از این پدیده رفتار ما در خرید کردن است که اغلب از کسانی خرید میکنیم که دوستشان داریم. چه کسانی را دوست داریم؟ افرادی که شبیه ما هستند.”
پژوهشگران میگویند افراد معمولاً دیگرانی را که با خودشان متفاوت باشند بیشتر به عنوان یک گروه همگن (نسبت به خودشان) میبینند. به بیان دیگراعضای گروه متقابل را بیشتر شبیه به هم میبینند. نام دیگر این پدیده تعصب همگن برونگروهی است و پیامد این پدیده میتواند با این حقیقت بدتر شود که افراد مستعد این هستند که تفاوتها را در گروه شبیه خودشان کماهمیت بدانند اما وجود تفاوت در گروه متفاوت از خودشان را بسیار پررنگتر میبینند. بنابراین شواهد علمی مشخص میکند که غرضورزی یک بخش به ارث رسیده هر انسانی است؛ ما به طور ژنتیکی طوری برنامهریزی شدهایم که نژادپرست، جنسیتزده، قومپرست و …باشیم. اما آیا این مسئله توجیهکننده تبعیض و متعاقب آن وحشیگریست که در جوامع فراوان است؟ پاسخ به این پرسش منفی است.
ما شاید این توانایی را نداشته باشیم که خودمان را از تعصب رها سازیم اما با این حال خوب است که با نیرویی که داریم تصمیم بگیریم چطور عمل کنیم یا چگونه از انجام عملی سر باز بزنیم. در حالی که ممکن است به گونهای خودکار برانگیخته شویم، پاسخ دهیم و ناآگاهانه دست به عمل بزنیم، میتوانیم عوامل محرک را انتخاب کنیم و انتخاب نماییم که چگونه واکنش نشان خواهیم داد.
نخستین و مهمترین گام در چیرگی بر گرایش ویرانگرمان این است که واقعاً به تعصب در بخشی از هویتمان اعتراف کنیم. بدون آگاهی و دانش هر گام دیگری بیمعناست. هیچ شخصی وجود ندارد که کاملاً تهی از تعصب باشد و آنهایی که این گونه رفتار نمیکنند صد در صد با خودشان صداقت ندارند. تعصب خودش را به شکلهای بسیاری نشان میدهد. آگاهی به ضعفهایمان بدون خواستهای اصیل برای تغییر راه به جایی نمیبرد.
اما پس از دانستن این دو مطلب ( اعتراف به ضعف و خواسته اصیل برای دگرگونی) میتوانید دست به تغییراتی بزنید که قابل تعقیب قاونی باشند تا کمک کند این تعصب را شکست دهید و دریچه ذهنتان برای فهم دیگری گشودهتر شود. محرکهایتان را تماشا کنید. چه چیزهایی هست که افراد انجام میدهند یا شیوهای که با آن به مسائل مینگرند و محرکی منفی برای پاسخهای شماست؟ به الگوها توجه کنید. وسوسهکننده است تا خشم و آزردگیتان را مستقیم به روی فردی یا گروهی هدایت کنید نسبت به اینکه متوجه “رفتارهای خاص” آن عده باشید. جابجا نکردن این خشم و آزردگی منجر به این فرض میشود که “همه افراد شبیه آن هستند”. محرکهای شما ( آنچه ماشه تعصب را در روان شما میکشد) وادارتان میکند تا بارها و بارها به گونهای منفی رفتار کنید طوری که نتوانید موضعتان را به عقب برانید. به عنوان نخستین گام این محرکها را به خوبی تماشا کنید و بیاموزید تا این محرکها را شناسایی کنید به این منظور که جلوی نتیجهگیری متعصبانه را در خود بگیرید.
گفتگوی درونی خودتان را “بشنوید” هنگامی که واژههایی غیرعینی و قضاوتگرانه به کار میبرید- برای نمونه او یک عوضی به تمام معناست! چه چیزی در رفتار او وجود دارد که در ذهنتان برچسب “عوضی” به او میزنید؟
ما اغلب بر اساس واکنشی آنی و عواطف پشتبند آن دست به قضاوت افراد میزنیم. بیزار، ناراحت و خشمگین بودن از یک فرد باعث میشود با ژرفای بیشتری نسبت به او متعصب شویم. اگر بتوانید به آنچه در واکنش به محرکهایتان به خود میگویید گوش فرا دهید، سرنخی به شما خواهد داد درباره اینکه واقعاً چه چیزی شما را آزار میدهد. دست از گفتگوی ذهنی منفی بردارید چرا که هیچ سودی برای شما ندارد.
این تمرین را با خودتان داشته باشید که نظرات غیرعینی و منفی خود را تبدیل به چیزی خنثیتر کنید. از برچسبهای “اشتباه” بپرهیزید و تمرین اندیشیدن به گونهای “متفاوت” را آغاز کنید. هنگامی که پای ادراک به میان میآید “عوضی”،” عجیب و غریب” ، “نفرت انگیز” و واژههای مشابه، فهم منصفانهای از یک فرد دیگر را برایتان به ارمغان نمیآورد. به جای گفتن او یک عوضی به تمام معناست چطور است از “او انسان مصری است و سر و کار داشتن با او گاهی برایم دشوار است” استفاده کنید. این گفتهها تغییری در رفتار او پدید نمیآورد اما فیلتر ذهن شما را تغییر میدهد و احتمالاً پذیرشتان را در برابر او بالا میبرد.
این مطلب را درک کنید که همه ما در برخی سطوح شبیه هم هستیم. همه ما انسانیم و البته برخی از افراد نسبت به ما متفاوتتر هستند اما اساساً ویژگیهای بیشمار مشترکی با هم داریم. اگر به این مطلب باور ندارید به تشابههای فیزیکی خود با دیگران بیاندیشید. همه ما نفس میکشیم، عطسه میکنیم، خمیازه میکشیم و …زمینه مشترک خود را با افراد دیگر دریابید. چرا که همیشه چیزی مشترک با دیگران وجود دارد. در کل به همه آسان بگیرید.
همیشه نمیتوانیم درک کنیم که دیگران در حال دست و پنجه نرم کردن با چه چیزی هستند. آنچه برای ما چالش به حساب نمیآید برای دیگری مشکلی واقعیست. زمانهایی را به یاد بیاورید که طوری رفتار کردید که به آن افتخار نمیکنید تا به خودتان یادآوری کنید شما هم انسان کاملی نیستید. این نکته را دریابید که هر کسی در حال کشمکش با مسائل مربوط به خود است. پس انتخاب کنید که انسانی در حال کشمکش ببینید نه کسی که او را طرد کردهاید.

مترجم ثریا مرعشی
لینک مقاله