
فضای مجازی، ماتریکس و قبیلهگرایی دیجیتالی
آرش جوانبخت و مارینا آراکچیوا
Arash Javanbakht & Maryna Arakcheiva
فضای مجازی قول داد که ما را به هم پیوند دهد، اما ما را جداافتاده، ترسان و قبیلهای بر جای گذاشت
حدود یک سال پیش آغاز به دنبال کردن علایقم در زمینه تندرستی و فیتنس در اینستاگرام کردم. به زودی اکانتها، گروهها، پستها و تبلیغات بیشتری را دیدم که مرتبط به فیتنس بود. پیوسته بر روی آنها کلیک و دنبالشان میکردم، و سرانجام همه اینستاگرام من درباره آدمهای فیت، موضوعهای انگیزشی و فیتنسی و تبلیغات بود. به نظر آشنا میرسد؟
در حالی که الگوریتم اینستاگرام و مغزم پیوسته مرا وا میداشت تا فید بیپایان را اسکرول کنم، به یاد چیزی افتادم که بازاریابان دیجیتالی دوست دارند بگویند: “پول در فهرست هست” یعنی هر چه صفحات، گروهها و آدمها را سفارشیتر سازیم، زمان و پول کمتری نیاز است تا ایدههای مرتبط را به شما بفروشیم. به جایش، سفیران برند این کار را انجام خواهند داد؛ ایدئولوژیها، ایدهها و محصولات را با اشتیاق و بدون چانه زدن میگسترند.
من روانپزشکی هستم که زمینه مطالعاتیام اضطراب و استرس است، و اغلب در این باره مینویسم که چگونه سیاستها و فرهنگ ما در حال فرورفتن در ترس و قبیلهگرایی است. نویسنده همکار دیگر این مقاله نیز متخصص بازاریابی دیجیتال است که پای دانش مربوط به جنبه روانشناختی و تکنولوژیکی را به این بحث باز میکند. ما بر این باوریم که بسیار مهم است که نگامی بیاندازیم به اینکه چگونه به آسانی جامعه ما به بازی گرفته میشود تا در عصر فضای مجازی به سوی قبیلهگرایی رانده شود. حتی پس از پایان یافتن چرخه خستهکننده انتخابات آمریکا، دسته بندیها، اگر گسترش نمییابند، و تئوریهای توطئه همچنان پدیدار میشوند، رشد مییابند و فضای مجازی را چنددسته میکنند. بر اساس دانشمان درباره استرس، ترس و فضای مجازی، ظرف چند روز آینده برخی از راههایی را به شما پیشنهاد میکنیم تا خودتان را در برابر فضای تفرقهانداز کنونی حفظ نمایید.
پیمان، ماتریکس
آن عده از ما که به اندازه کافی سن و سال دارند تا بدانند زندگی پیش از فضای مجازی چگونه بود میتوانند به یاد داشته باشند که آغاز پدیدار شدن فیسبوک چقدر هیجانانگیز بود. تصور کنید، قابلیت پیوند با دوستان قدیمی که دههها از دیدنشان گذشته است! سپس فیسبوک گفتگوی پویشی و مجازی فراهم آورد. این ایده هوشمندانه، پیوند با دیگران به واسطه علاقمندیها و تجربیات به اشتراک گذاشته شده، با پیدایش توئیتر، اینستاگرام و اپلیکیشنهای دیگر قوت گرفت.
اما اوضاع به همین سادگی باقی نماند. این پلتفرمها تغییر شکل یافتهاند و تبدیل به هیولاهای فرانکشتاین شدهاند، که پر از به اصطلاح دوستانی که هرگز آنها را ندیدهایم، داستانهای تحریف شده، شایعات سلبریتیها و تبلیغات خودبزرگانگارانه است.
هوش مصنوعی پشت چنین پلتفرمهایی تعیین میکنند که بر اساس فعالیت مجازی شما، شامل درگیریتان با صفحات و تبلیغات مجازی، چه چیزی را ببینید. برای مثال، شاید در توئیتر سیاستمدارانی را که دوست دارید دنبال میکنید. الگوریتم توئیتر نیز به نوبه خود به سرعت پاسخ میدهد و پستها و افرادی را به شما نشان میدهد که مرتبط با همان تمایل سیاسی هستند.به این ترتیب هر چه بیشتر لایک کنید، دنبال نمایید و به اشتراک بگذارید، سریعتر خودتان را در حال حرکت به سوی آن مسیر سیاسی مییابید.
اما در اینجا ظرایفی نیز وجود دارد: آن الگوریتمها که شما را ردیابی میکنند اغلب به دست عواطفی منفی، عموماً تکانشیگری یا خشم، شما برانگیخته میشوند. در نتیجه، الگوریتم یاد شده آن عواطفی منفی را نیرومند میسازند و سپس آن را با به اشتراک گذاشتن در میان گروهها میپراکند. همین امر در گسترش خشم در میان افرادی که با سیاست مربوطند، صرفنظر از هر گروهی که باشید، نقش دارند.
قبیله دیجیتالی
سرانجام، این الگوریتم ما را در معرض ایدئولوژی یک “قبیله دیجیتالی” قرار میدهد- به همان روشی که دنیای اینستاگرامی من صرفاً تبدیل به آدمهای فعال و سوپرفیت شد. این گونه است که ماتریکس یک نفر میتواند تبدیل به ایدئولوژی افراطی در هر شاخهای ( محافظهکار، آزدیخواه، ادیان گوناگون، نگران تغییرات اقلیمی یا انکارکننده آن) شود. اعضای هر قبیله پیوسته همان خوراک فکری را مصرف و تولید میکنند در حالی که مراقب یکدیگر هستند تا دریچه ذهنش را به روی ” آن دیگری” نگشاید.
ما به هر حال مخلوقاتی هستیم که به لحاظ وراثتی قبیلهای بار آمدهایم؛ اما به ویژه هنگامی که میترسیم، سیر قهقرایی ما به سوی قبیلهگرایی سریعتر میگردد و معمولاً به ایستگاه اطلاعاتیای اعتماد میکنیم که در قبیله خودمان، و نه قبیله دیگری، باشد. به طور نرمال، این امتیازی تکاملی است. اعتماد به انسجام گروهی منجر میشود و یاریمان میکند تا دوام بیاوریم.
اما اکنون همان قبیلهگرایی- به همراه فشار همقطاران، عواطف منفی و کمحوصلگی- اغلب ما را بر آن میدارد که دیگرانی را که با شما موافق نیستند از حقوق اجتماعیشان محروم کنیم. در یک مطالعه، ۶۱% درصد از آمریکاییها گزارش دادند که یک نفر را از فهرست دوستان خود حذف نمودند، آنفالو یا بلاک کردند تنها به خاطر دیدگاههای سیاسی یا پستهایی که منتشر کرده بودند.
سطح بالاتر استفاده از فضای مجازی و در معرض اخبار حساس گرفتن درباره این پندمی با استرس و افسردگی افزایش یافته مرتبط است. افزون بر آن صرف زمان بیشتر در فضای مجازی با افسردگی بالاتر همبستگی دارد، که میتواند یک لوپ منفی بیافریند. یک مثال: مرکز پژوهشی pew گزارش میدهد که ۹۰% جمهوریخواهانی که اخبار سیاسیشان را تنها از پلتفرم محافظهکار دریافت میکنند، گفتند که ایالات متحده آمریکا شیوع کرونا را تا حد ممکن کنترل کرده است. اما کمتر از نیمی از جمهوریخواهانی که از پلتفرمهای دیگر خبر دریافت کرده بودند این گونه فکر میکردند.
ماتریکس فکر را میآفریند
اندیشه بشری خودش را دچار دگرگونی ساخته است. اکنون در زمانهای به سر میبریم که برای ما دیدن تصویر بزرگ دشوارتر شده است. خواندن یک کتاب این روزها برای بسیاری از افراد کاری زمانبر و طولانیست. فرهنگ سوایپ و اسکرول کردن ظرفیت توجه ما را کاهش داده است ( به طور متوسط افراد ۲٫۵-۱٫۷ ثانیه بر روی آیتم خبری فیسبوک وقت صرف میکنند) این فرهنگ مهارت تفکر نقاد را نیز در ما غیرفعال ساخته است. حتی اخبار به راستی بزرگ هم بیش از چند ساعت بر روی فید ما باقی نمیماند؛ هر چه باشد، داستان تاثیرگذار بعدی در راه است. ماتریکس فکر ما را میسازد؛ ما این ایدئولوژی را مصرف میکنیم و در نتیجه لایکهای هم قبیلهایهایمان به آن پر و بال میدهیم.
پیش از همه اینها، در معرض قرارگیری اجتماعی ما بیشتر از اینها بودند: خانواده، دوستان، خویشاوندان، همسایهها، همکلاسیها، تلویزیون، فیلمها، رادیو، روزنامهها، مجلات و کتابها و …و اینها کافی بودند. به عبارتی تنوع و خوراک اطلاعاتی نسبتاً سالمی داشتیم که تنوع گسترده از مواد غذایی با خود به همراه داشت. همواره آدمهایی را میشناختیم که ذهنیتشان مشابه ما نبود، اما کنار آمدن با آنها نرمال بود. اکنون آن صداهای گوناگون ساکتتر شدهاند- عاشق آن هستیم که از “آن دیگری” در فضای مجازی بیزار باشیم.
آیا قرص قرمزی وجود دارد؟
لازم است کنترل را به دست بگیریم. هفت کار وجود دارد که میتوانیم انجام دهیم تا خودمان را از این ماتریکس بیرون بکشیم:
ترجیحات تبلیغاتتان را در فضای مجازی دست کم یک بار در سال بازبینی و به روزرسانی کنید.
هوش مصنوعی نهفته در تبلیغات را با کلیک برروی دکمه “نامرتبط” گیج سازید.
تمرین کنید که بیشتر فراگیر باشید- وبسایتهای دیگر را چک کنید، اخبارشان را بخوانید و آنهایی که به گونهای متفاوت از شما میاندیشند “آنفرند” نکنید.
کانالهای خبری را رها کنید و به جایش بیشتر بخوانید. یا دست کم محدودیتی منظم برای در معرض قرارگیری ساعات آن کانالها برای خودتان وضع نمایید.
آن منابع خبری را چک کنید که تعصب کمتری دارند.
چنانچه فکر میکنید هر آنچه رئیس قبیله شما میگوید عین حقیقت است، دوباره بیاندیشید.
آفلاین شوید و بیرون بروید ( فقط حتماً ماسک بزنید) یا تمرین کنید در ساعتهایی از تلفن هوشمندتان فاصله بگیرید.
در پایان، به یاد داشته باشید که همسایهتان که طرفدار تیم فوتبال دیگری است یا حزب سیاسی رقیب را دنبال میکند دشمن شما نیست؛ همچنان میتوانید با هم به دوچرخه سواری بروید! من امروز همین کار را انجام دادم و حتی مجبور نشدم درباره سیاست صحبت کنم.

مترجم ثریا مرعشی
لینک مقاله