
باور نادرستتان درباره سالمندی را کنار بگذارید
دبورا هیزر Deborah Heiser
زمانی که کسی سخن از “سن پیری” به میان میآورد نخستین چیزی که به ذهنتان خطور میکند چیست ؟
اکثر افراد پیری را به عنوان روندی نزولی در وضعیت فیزیکی، وضعیت ناپایدار و پیشروی به سوی توانایی شناختی کند و سرانجام مرگ میشناسند. چگونه این را میدانم؟ به عنوان یک متخصص سالمندی، این تفکر باعث شده که افراد در دورهمیهای دوستانه از من بگریزند. هنگامی که خودم را به عنوان یک متخصص سالمندی معرفی میکنم، میبینم که چشمهای آنها به این سو و آن سوی اتاق میدود و دنبال کسی میگردند که بتواند آنها را شر مصاحبت با کسلکنندهترین آدم جهان خلاص کند.
در یک مهمانی شام حدود بیست سال پیش، شخصی سرانجام تصمیم گرفت تا درباره سالمندی با من گپ بزند. او پرسید: “چرا درباره سالمندی مطالعه میکنی؟” پاسخ من درست همان چیزی بود که او انتظارش را داشت: “یافتن راهی برای جلوگیری و درمان افسردگی، فهم بهتر اینکه چگونه میتوانیم سستی و شکنندگی ناشی از پیری را بکاهیم و پیدا کردن راههای تازه برای فراهم آوردن مراقبت در پایان زندگی.” او با وحشت به من نگاه کرد و گفت: “پس هیچ چیزی وجود ندارد که انتظارش را بکشیم؟” من گیج شدم. هیچ پاسخی نداشتم. آن موقع واقعاً خجالتزده شدم چرا که حس خوبی به کارم و آنچه دارم به جهان باز میگردانم داشتم. درباره اینکه باید منتظر چه چیزی باشم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. بنابراین ادامه داد: “میدانی، نمیتوانستم تصور کنم کسی به خودش زحمت مطالعه درباره پیری را بدهد اگر که واقعاً چیزی برای انتظار کشیدن وجود نداشته باشد.” این گفته او مانند یک سیلی بر صورتم بود.
آنچه که هیچ کداممان در آن هنگام درک نکرده بودیم این بود که چیزهای زیادی وجود دارند که حین پیری میتوان انتظارشان را داشت. ما این باور نادرست درباره سالمندی را داریم- که زندگی پس از دهه بیست و سی دستخوش سقوطی پایدار میشود. این شد که من شیرجهای عمیق به روانشناسی رشد زدم تا واقعاً نگاهی بیاندازم به اینکه باید منتظر چه چیزی باشیم، و بابت یافتهام حسابی هیجانزده شدم.
تئوری اریک اریکسون درباره رشد نخستین کلید را در دست داشت. تئوری او درباره مراحلی ورای بلوغ سخن میگوید و دقیقاً جایی است که اکثر تئوری پردازان رشد متوقف میشوند: رشد احساسی. این تئوری میگوید که از لحظه تولد تا هنگام مرگ رشد ما هرگز متوقف نمیشود. بنابراین در حالی که همه تمرکز ما بر روی افزایش توان جسمی و سپس کاهش نیروی فیزیکی است، جنبه رشد ادمهدار عاطفی که سراسر زندگی تجربهاش میکنیم، نادیده میگیریم.
همچنان که پیر میشویم، رشد عاطفیمان ما را شادتر میسازد و الهامبخش ما میشود تا ورای نگاه به خودمان، قوانینی بر جای بگذاریم و خودمان را به عنوان بخشی از جامعه و جهانمان ببینیم.
هیچ کس مشتاق این نیست که چشم به راه کاهش توانایی فیزیکی باشد. اما میتوانیم بخش دوم سالمندی یعنی رشد عاطفی را به آن گره بزنیم. لازم به گفتن نیست که آموختن درباره “گزینه” رشد عاطفی مرا بر آن داشت تا دیدگاهم درباره پیری را دگرگون سازم و ماموریتی برایم طراحی کرد تا پیری را به عنوان چیزی ببینیم که همه ما میتوانیم چشم به راهش باشیم.
به این ترتیب تغییر مسیر دادم و به این پرداختم که حین سالمندی باید منتظر چه چیزهایی باشم. این گونه شد که آغاز به نگریستن سخاوتمندی کردم. ( میل بخشیدن به دیگران بدون اینکه منتظر باشیم چیزی در قبالش دریافت کنیم ) این اتفاق در میانسالی رخ میدهد و منجر به شادمانی ما میشود همانطور که واقعاً درگیر این سفر عاطفی میشویم که ما را به دیگران پیوند میدهد.
چه با یک فرد پیوند ایجاد کنیم، چه با جامعهمان و جهانی بزرگتر، میتوانیم دریابیم که همگی مهارتها، ارزشها، استعدادها و تخصصهایی داریم که برای دیگران مهم است. زندگیهای ما معنایی ژرفتر مییابد و این لذتی که تجربهاش میکنیم بسیار فراتر از لذتهای مادی مانند خرید یک جفت کفش یا یک کیف دستی است.
چنین لذتی پایدار است و به ما اجازه میدهد دریابیم که برای دیگران مهم هستیم و اینکه اثر انگشت ما در جهان تفاوت ایجاد میکند و به سبب اثری که از خود به جای میگذاریم جهان به جای بهتری تبدیل میشود. دیگر زندگیمان را صرف وقتگذرانی با آدمهایی نمیکنیم که حقیقتاً برایمان مهم نیستند. به جایش کاملاً در آنچه از آن لذت میبرید به همراه کسی که کنارش حس خوبی دارید غرق میشوید. مهمتر از همه این است که هر کسی هم میتواند آن را تجربه کند. این مرحله رشدی مخصوص متخصصان و به خاطر تمایزشان نیست. از مادربزرگ با چند کلاس سواد گرفته تا یک پزشک موفق، هر کسی میتواند منتظر تجربه این آگاهی عاطفی رشد یافته ناشی از پیری باشد.

مترجم ثریا مرعشی
لینک مقاله