
سندروم شوالیه سفید پوش ( بیماری عقده نجات دهنده)
آیا از نیاز پی در پی به نجات دیگران یا روبراه کردن اوضاع پیرامونتان رنج میبرید؟
در نگاه نخست عقده نجات دهنده یا سندروم شوالیه سفیدپوش به شخصیتی مربوط میشود که انگیزه خالصانهای برای کمک به دیگران دارد. اما در واقع این بیماری رفتاری ناسالم است که به فرد گریزگاهی برای فرار میدهد تا بر روی مشکلات خود متمرکز نشود. چنانچه گرفتار این بیماری هستید بدانید که میتوانید درمان شوید. به کمک تغییر در چگونگی ارتباطتان با دیگران، تمرکز روی نیازهایتان و جستجو درباره ریشههای وسواسی خود میتوان از شر “نیاز” به کمک به دیگران رهایی یافت.
روش یک- ایجاد الگوهای ارتباطی سالمتر
۱-شنوندهای فعال باشید.به این نکته توجه کنید که اغلب اوقات مردم به جای درست کردن اوضاع در پی تخلیه روانی و ذهنی خود هستند. مشکل بزرگی که بسیاری از “نجات دهندگان” با آن رو در رو هستند این است که میپندارند دیگران توانایی حل مسائل خود را ندارند. چنانچه تمرین کنید تا شنوندهای فعال باشید درمییابید که بهترین کمک شما میتواند گوشی شنوا و شانهای برای تکیه کردن باشد. از این پس اگر شریک عاطفی یا دوستتان با مشکلی به سویتان آمد، هدفتان این باشد که به جای پاسخی بیدرنگ، تنها او را درک نمایید و هر از گاهی با او تماس چشمی داشته باشید. زبان بدنشان را بررسی کنید تا سرنخهایی از حالات عاطفیشان به دست آورید. با سرتکان دادن به نشانه تایید، علائم کلامی به آنها بدهید تا دریابند در حال شنیدن گفتههایشان هستید.
برای ارتباط گرفتن با پیامی که از گوینده دریافت میکنید تمام تلاشتان را به کار گیرید تا قضاوتتان را از شنیدههایتان جدا سازید. اگر از آنچه سعی در انتقالش را دارد اطمینان نیافتید به گونهای شفاف و واضح سوال بپرسید: آیا میخواهی بگویی…؟
۲-پیش از آنکه عملی از شما سر بزند منتظر بمانید. افزون بر آنکه واقعاً به آنچه عزیزانتان میگویند گوش میسپارید طبیعت نجات دهندهتان را نیز به مبارزه میطلبید. ممکن است دریابید در اغلب مواقع اگر به انسانها این شانس داده شود آنها میتوانند از پس مشکلات خود بر آیند. با خودداری از پیشنهاد کمک یا نصحیت کردن عزیزانتان، خود را به چالش بکشید. این جمله را پیوسته با خود تکرار کنید: من میتوانم بدون نجات دادن کسی یا اصلاح امور فقط کنار دوستم حضور داشته باشم.
چنانچه دوستتان در شرایط دشواری به سر میبرد به جای پیشنهاد کمک اظهاراتی را به او ابراز نمایید که حاکی از آن باشد که او را صاحب چنان اعتبار و نفوذی میدانید که از پس مشکلاتش بر میآید. برای نمونه میتوانید بگویید متاسفم که اکنون در شرایط سختی به سر میبری. این جمله از یک سو بیانگر همدلیتان است و از سویی دیگر به منزله عدم مداخله شما تلقی میگردد.
۳- تنها هنگامی پیشنهاد کمک بدهید که از شما درخواست شود. یکی از جنبههای کلیدی عقده نجاتدهنده، میل ذاتیاش به یاری دادن است، حتی هنگامی که از او خواسته نشده است. این رفتار میتواند به گونهای خودکار توهینآمیز هم تلقی شود، به این معنی که باور به توانایی افراد در به انجام رساندن کارهایشان ندارید. با پرهیز از این رفتار و تنها کمک در صورت درخواست آنها، جلوی این باور را بگیرید. برای نمونه، اگر دوستی درباره روز بدی که گذارنده به شما بگوید، به سادگی بشنوید بدون آنکه راه حلی ارائه دهید. تنها اگر این دوست بپرسد: چه فکری میکنی؟ یا چکار باید بکنم؟ در مرحله بعدی گام بگذارید. حال اگر دوستتان درخواست کمک کرد تا آنجا که مایلید به یاریش بشتابید. نیازی نیست بیش از طاقت خود احساس وظیفه کنید. به عبارت دیگر مرزهایتان را به گونهای تغییر دهید که بیش از حد لزوم درگیر نشوید. برای مثال میتوانید بگویید فکر نمیکنم بتوانم با دوستت صحبت کنم. آنچه میتوانم انجام دهم کمک به تو برای سبک کردن ذهنت از درگیریست.
۴- از پذیرش مسئولیت برای دیگر افراد بالغ دست بکشید. به رغم پیوند نزدیکی که با شریک عاطفی، خویشاوندان یا دوستانتان دارید لازم است بدانید آنها شخصیت مجزایی دارند و بنابراین مسئولیت زندگیشان بر عهده خودشان است. هنگامی که در نقش نجاتدهنده ظاهر میشوید آنها را تا سر حد کودکی بیپناه و بیچاره تنزل میدهید. دیدن خطای عزیزان یا آسیب رساندنشان به خود و دیگران همواره دشوارست، اما به یاد داشته باشید این وظیفه شما نیست که آنها را از این موقعیت اشتباه نجات دهید. در حقیقت اغلب مواقع در رنجهاست که موقعیتی برای رشد پدید می آید. پس آنها برای آموزش و رشد، نیاز دارند با این دشواریها رویاروی گردند و چنانچه شما آنها را از این موقعیت برهانید در واقع موهبت آموختن را از آنها دریغ کردهاید. در صورت قرار گرفتن شرایطی خاص و دشوار از عزیزانتان بپرسید: فکر میکنی چه کاری میتوان انجام داد؟ چه گزینههایی برای انتخاب پیش رو داری؟
۵- نابسندگی خود را بپذیرید. بسیاری از افراد مبتلا به سندروم شوالیه سفیدپوش همواره درباره اشتباهات دیگران داد سخن میدهند و اگر چه شاید نیت اصلی شان این نباشد ، اطرافیانش ممکن است آنها را شخصی ببینند که مدام در حال “اصلاح” آنهاست و فکر میکند که آنها فردی بیعرضه هستند. همه ما کاستیهایی داریم که ناآگاهی نسبت به آن، یا به اصطلاح جهل مرکب ،خود یک عیب محسوب میشود. به یاد داشته باشید “موفقیت” امری ذهنیست. چیزی که برای شما درست است ممکن است برای دیگری اشتباه باشد. ممکن است شما راه خاصی برای قضاوت آنچه برای شخصی بهترین است داشته باشید، اما لزوماً به این معنی نیست که او نیز به شیوه شما ماجرا را ببیند.
فرضیاتی که درباره آنچه در نظر افراد درست است را از نظر بگذارنید. این مورد به خصوص دررابطه با گروه همسالانتان صدق میکند. بسیاری از موارد مانند موقعیتهای سوءاستفاده جنسی یا احساسی، استفاده نادرست دارو، نشانههای خودکشی و مشابه آن به طور واضح خطرناک است و نیاز به مداخله و اقدام فوری دارد. نقاط قوت و ضعف خود را بپذیرید. ممکن است شما آن شخصی نباشید که وظیفهای را انجام دهد یا پیشنهادی داشته باشد. به خودمان یادآوری کنیم هیچ انسانی نیست که بتواند همه کارها را با هم انجام دهد.
روش دوم- تمرکز بر خود
۱-مجرد بمانید. اغلب افراد مبتلا به سندروم شوالیه سفیدپوش از یک رابطه وارد رابطه دیگر میشوند تا به “نجات” شخصی آسیبدیده یا بیچاره بیایند. اگر این مورد درباره شما صادق است شاید زمانش رسیده که وقفهای در رابطه فعلیتان بیاندازید. چنانچه درگیر رابطهای طولانی و متعهدانه نیستید زمانی را اختصاص دهید تا مجرد باشید و به رسیدگی نسبت به نیازهای خود بپردازید.
سپری کردن زمانی که در رابطه به سر نمیبرید به شما کمک میکند نسبت به گرایش نجات/ کمک وسواسی به دیگران آگاه شوید. این کار حتی میتواند به شما فراغتی دهد تا دریابید کدام بخش از روان شما محرکی برای این گونه رفتارهاست. ممکن است بخواهید مدت زمان خاصی را مجرد بمانید تا به هدف خود برسید. برای نمونه میتوانید شش ماه به خودتان وقت بدهید و طی این ماه برای رشد شخصی خود هدفگذاری نمایید.
۲- اهدافی برونی و قابل مشاهده برای خود تعیین کنید. کمککنندگان وسواسی اغلب اجازه میدهند انرژیشان به جای رشد خود، صرف جلوگیری از اشتباههای دیگران شود. افزون بر همه موارد با دیدن خود به عنوان نجاتدهنده ممکن است اهدافی غیرعملی و غیرواقعگرایانه تعیین کنید که با نرسیدن به آن عزت نفستان آسیب ببیند. حال آنکه با انتخاب هدفهای واقعگرایانه میتوانید عزت نفستان را از نو بسازید. اهدافی را برگزینید که اجازه میدهند تمرکزتان بر روی خودتان باشد. برای نمونه میتواند کاهش وزن یا نوشتن یک رمان باشد. تلاشتان بر این باشد که هدفهایتان قابل سنجش، قابل به دست آوردن، واقعی و زمانمحور باشد. برای نمونه میتوانید این هدف را برای خود تعیین کنید: میخواهم در عرض ده هفته ده کیلو از وزنم را کم کنم. سپس نقشه بکشید که برای کاهش وزن چه کارهایی باید انجام دهید: در هر وعده غذاییم سبزیجات میگنجانم و هفتهای پنج روز ورزش میکنم و تنها نوشیدنی که مصرف میکنم آب خواهد بود. میتوانید برای پیشبرد اهدافتان به شخص دیگری نیز مراجعه کنید. او میتواند به عنوان ناظری بیطرف بگوید این هدف واقعگرایانه است یا نه. حتی شاید برای دستیابی به هدفتان ایدهای به ذهنش برسد که شما چیزی از آن نمیدانستید.
۳- برای خودتان عادات خودمراقبتی بسازید. افراد مبتلا به عقده نجاتدهنده اغلب همه وقت و انرژیشان را صرف دیگران میکنند و نیاز دیگران را مقدم بر خواستههای خود قرار میدهند. پس با انجام کارهایی برای خود این معادله به تعادل دلخواه میرسد. فعالیتهای روزانهای برای خود تعریف و تعیین کنید که منجر به پرورش جانتان میشود. ممکن است مراسم پیش از خوابی برای خود تدارک ببینید که میتواند خواب آرامتری برایتان به ارمغان آورد. ورزش یا یوگا یکی از این تدابیر است. حتی گاهی با تعیین نوبت برای مانیکور یا تغییر رنگ موهایتان میتوانید روحیهتان را بالا ببرید. راه دیگر انتخاب یکی از اعضای خانواده برای فرایند خودمراقبتیتان است تا از او بخواهید پایداری و پیشرفت شما را در این راه بسنجد.
روش سوم- به مسائل اصلی بپردازید.
- الگوهای روابط پیشین خود را بررسی کنید. آیا از نیاز درونیتان برای درست کردن یا کنترل دیگران آگاهید؟ برخی از افرادی که این نوشته را میخوانند شاید در مرحله انکار این بیماری باشند. اما با جستجویی ژرف در روابط با دیگران میتوانید این اجبار وسواسگونه را در روانتان ببینید. آیا تا به حال در رابطهای ناشاد ماندهاید تنها به این خاطر که تصور میکنید شخص مقابل به شما نیاز دارد؟ آیا اغلب نگران دیگری و مشکلاتش هستید؟ آیا از پاسخ منفی به درخواست کمک دیگران احساس گناه میکنید؟ برایتان دشوارست اگر اجازه دهید دیگران احساساتی منفی تجربه کنند و درنتیجه این دشواری شما به سرعت برای رفع مشکلشان اقدام میکنید؟
آیا به محض پایان دادن به رابطهای ناسالم، شخصی مشابه پارتنر پیشینتان پیدا میکنید؟ چنانچه پاسختان به هر از پرسشهای مطرح شده مثبت باشد بهتر است با یک رواندرمانگر تماس بگیرید. او میتواند ریشههای این رفتار ناسالم را در شما تشخیص دهد و برای درمان به یاریتان بیاید.
- جنبههایی از خود را مورد بررسی قرار دهید که پیش از این مورد غفلت قرار داده بودید. ممکن است دریابید که در فرایند کمک و نجات دیگران خود را به لحاظ عاطفی، روانی و روحی گرسنه نگه داشتهاید. نگاهی جستجوگر به نیازهایتان بیاندازید. شاید دریابید که کمبودها و نابسندگیهای خود را به دیگران فرافکن کردهاید. برای این کار فهرستی از ارزشهای مشخص خود تهیه کنید. کدام باورها، عقاید یا اصول شما را در راه تحقق اهداف و تصمیمهایتان به پیش میراند؟ آیا تا به اکنون مطابق ارزشهایتان زندگی کردهاید؟ راه دیگر آن، سنجش هوش عاطفیتان است. آیا به درستی توان درک عواطف خود و ابراز آن به شیوهای کارآمد دارید؟ نگاهی به ارزشهای درونی خود بیاندازید و ببینید آیا عزت نفس شما با میزانی که دیگران به شما بها میدهند در ارتباط است؟
- به آسیبها و نادیده گرفتن شدنهای دوره کودکی خود اعتراف کنید و با آنها به صلح برسید. نیاز اجباری کمک به دیگران اغلب ریشه در این دوران دارد. پژوهشگران بر این باورند این افراد در حال تلاش برای اصلاح برخی حسهای منفی خود هستند که ریشه در دوران کودکیشان دارد. عزت نفس پایین، سوءاستفاده جنسی یا احساسی و نادیده گرفتن ممکن است در این بیماری دخیل باشند. ممکن است فردی را به عنوان دوست یا همسر انتخاب کنید که جنس درد و اندوهش از جنس تجربه تلخی باشد که از سر گذراندهاید. آگاهی از آسیبهای دوره کودکی نخستین گام برای درمان آنهاست. به الگوی روابط عاطفیتان توجه کنید و همه تلاشتان صرفا همدلی با خودتان باشد. شاید این صداها در ذهنتان شنیده شود: به روابط ناسالم و آدمهای آسیبدیده کشانده میشوم به این دلیل که میخواهم بخش زخمخورده روانم را نجات دهم. افزون بر همه این کارها مراجعه به مشاور و متخصص میتواند ثمربخش باشد تا به کمک آنها در پی گذاشتن مرهم بر زخمهای قدیمی باشید.
- برای مسائل عمیق در رابطه با استقلال روانی و عاطفیتان به درمانگر مراجع کنید. اغلب انسانهای مبتلا به این سندروم و عقده از درون با این موضوع مشکل دارند. استقلال روانی و عاطفی میزان تکیه فرد بر اطرافیانش به منظور پر کردن خلا عاطفیاش است. این چرخه ناسالم به این شکل کار میکند که به نفع دیگران از نیازهای خود چشم میپوشید چرا که ارزش درونیتان با حس مورد نیاز بودن گره خورده است. درک و تشخیص میزان استقلال روانی و عاطفی شما میتواند منجر به شناخت الگوهای روانی و نیازهایتان گردد و به این ترتیب راهی را میتوانید بیابید که برایتان چارهساز باشد.

مترجم
ثریا مرعشی