
شیوه که با آن به اراده میاندیشید به شما آسیب میرساند
نیر ایال Nir Eyal
برنامه روتین من پس از کار در سالهای نه چندان دور مانند این بود: پس از یک روز خستهکننده روی کاناپه لم میدادم و ساعتها وقتم را با نتفلیکس به بطالت میگذراندم که همراه با یک کاسه سرد بستنی هم بود. میدانستم که ایده بستنی و نشستن طولانی مدت خوب نیست اما به خودم میگفتم پس از ساعتها سختکوشی سزاوار این “پاداش” هستم.
پژوهشگران روانشناختی برای این پدیده نامی انتخاب کردهاند: تخلیه نفس
نظریهشان این بود که اراده به یک اندوخته انرژی روانی متصل است و هر گاه این اندوخته ته بکشد احتمال بیشتری دارد که کنترل خودتان را از دست بدهید. ظاهراً این نظریه به خوبی زیادهروی پس از ساعت کاری مرا توضیح میداد. اما مطالعات تازه حاکی از آن است که ما درباره اراده به طور کلی اشتباه فکر میکنیم و نظریه تخلیه نفس درست نیست. حتی بدتر از آن اینکه باور محدود بودن اندوخته در واقع میتواند به ضررتان تمام شود، این گونه که موجب میگردد احتمال بالاتری وجود داشته باشد که کنترلتان را در برابر قضاوت درست از دست دهید.
افسانه تخلیه نفس
یکی از فراگیرترین پاره خبرها در روانشناسی قومی ممکن است باور به این مسئله باشد که نیروی خودکنترلی به نوعی “بیرمق” است. پشتوانه علمی این ایده به سال ۱۹۹۰ برمیگردد، هنگامی که روانشناس روی بومیستر Roy Baumeister و همکارانش در دانشگاه Case Western Reserve آن را آزمودند و آزمایشی را اجرا کردند که از آن زمان هزاران بار روانشناسان به آن ارجاع نمودند.
در این مطالعه پژوهشگران از دو گروه خواستند در اتاقی منتظر بمانند که در آن دو بشقاب وجود داشت. در یکی از آنها شیرینیهای تازه از فر در آمده بود که عطرش داشت در هوا پخش میشد و بشقاب دیگر نیز که رنگ قرمز کدرداشت پر از تربچههای سفید رنگ بود.
هر گروه مجاز بودند که تنها از یکی از دو بشقاب بردارند. تفکر پشت این طرح این بود که گروهی که مجاز بود تنها از بشقاب تربچهها بردارد اراده فراوانی را صرف مقاومت در برابر شیرینیهای داغ نموده است. سپس پژوهشگران به هر دو گروه پازلی دادند تا آن را کامل کنند. البته شرکتکنندگان خبر نداشتند که این پازلها به گونهای طراحی شده بودند که امکان نداشت بتوان کاملشان کرد. آنها میخواستند ببینند کدام گروه مدت زمانی طولانیتری را صرف کامل نمودن پازل میکنند و پیشبینی میکردند گروهی که مجاز به خوردن تربچهها بودند ، یعنی گروهی که مقدار معتنابهی از اندوخته ارادهاش را هزینه کرده است، زودتر تسلیم شود. دقیقاً همین اتفاق هم افتاد.
این دسته که لذت خوردن شیرینیهای داغ را نچشیده بودند به طور میانگین پس از هشت دقیقه دست از کار کشیدند در حالی که گروه دیگر تا نوزده دقیقه به کار با پازل ادامه دادند. گروه کنترلی نیز که فقط پازل را درست میکردند تقریبا پس از نوزده دقیقه دست از کار کشیدند. نتیجه این مطالعه این گونه سنجیده شد که اندوخته اراده گروه مجاز به خوردن تربچه به گونهای آشکار ته کشیده بود. اما آیا واقعا این طور است؟
در سال ۲۰۱۱ بومیستر با همکاری روزنامهنگار نیویورک تایمز جان تیرنی John Tierney کتابی تحت عنوان “اراده: کشف دوباره بزرگترین نیروی انسانی” نوشت که به زودی جزء پرفروشترینها شد. نویسندگان این کتاب به چند مطالعه ارجاع دادند که نظریه تخلیه نفس را نشان میداد. افزون بر آن مطالعهای قابل اعتنا نشان داد که به طریقی معجزهآسا میتوان اراده را ذخیره کرد: با مصرف شکر. این مطالعه ادعا کرد شرکتکنندگانی که لیموناد نوشیده بودند نیروی خودکنترلی بالاتری داشتند و بنابراین در انجام وظایف دشوار از خود استقامت بیشتری نشان دادند.
شانسی، الکی یا واقعی؟
زیبایی روش علمی این است که نه تنها پذیرای شک و تردید است بلکه از آن استقبال هم میکند. برخلاف معجزات دینی که تنها بر پایه ایمان پیروانش استوار است یا عقاید تعصبآمیز سیاسی که به وسیله حزب خاصی مورد قبول واقع میگردد، مطالعات علمی میتوانند آزموده شوند و شواهد تازهای را در مورد آنها در نظر گرفت( مخصوصاً آنهایی که برای نتیجهگیری رسانهها آماده هستند).
مطالعات علمی مصرانه از شما میخواهند که تکرارشان کنید تا معین شود که اثرات مشاهده شده در مطالعه نخست شانسی، الکی یا واقعیست. متاسفانه در مورد بومیستر و همکارانش پایههای تئوری تخلیه نفس فروریخت. یک مطالعه که به تازگی در Sceince Perspectives on Psychological Sceince انتشار یافت و از آزمایشهایی استفاده کرد که مورد قبول بومیستر بود و متشکل از دو هزار شرکت کننده بود کوشید تا نتایج بومیستر را باز تولید کند؛ اما این بار هیچ مدرکی دال بر تخلیه نفس نیافت. به علاوه دو مطالعه دیگر که هر دو در مجله Plos One انتشار یافت نتوانستند نتایج مطالعه اصلی را تکرار کنند. بومیستر روششناسی به کار گرفته شده در مطالعات متعاقب را مورد بحث و منازعه قرار داد اما اکنون بیش از یک دانشمند درباره نظریه تخیله نفس شک داشتند.
اوان کارتر Evan Carter در سال ۲۰۱۱ نگاهی فراتحلیلی انداخت به بیش از دو هزار آزمایش که نشان میداد تخلیه نفس واقعیست. او با نگاهی موشکافانهتر کشف کرد که خطای انتشار Publication Bias در نتایج در نظر گرفته نشدند و هنگامی که این خطا را در نظر گرفت این نتیجه را به دست آورد که مدرکی دال بر تخلیه نفس وجود ندارد.
افزون بر آن برخی از جنبههای سحرآمیزترتر این نظریه، مانند اینکه شکر عاملی برای افزایش اراده است، به طور کامل خطاست. چرا که نوشیدن لیموناد نمیتواند به آن اندازه سریع قند را وارد جریان خون کند که عاملی برای تقویت قوای ذهنی در نظر گرفته شود. افزون بر آن متخصصان میدانستند مغز در حالتی که دارد کاری دشوار را انجام میدهد قند بیشتری از خون دریافت نمیکند. چرا که مغز یک اندام است و نه یک عضله. بنابراین مانند عضله نیز انرژی اضافهای مصرف نمیکند. مغز شما در یک دقیقه بیداری به یک میزان کالری میسوزاند خواه در حال محاسبه یک معادله باشید خواه تماشای فیلم.
ارادهتان محدود است چنانچه فکر کنید اینگونه است
اکنون پژوهشگران این پدیده مشاهده شده را چگونه توضیح میدهند؟ آیا این پذیرفتنی نیست که سختکوشی، اندوخته انرژیمان را به انتها میرساند و با سوخترسانی دوباره، حالا چه با یک شیرینی یا هر چیز دیگری، حالمان را بهتر میکند تا بتوانیم وظایف دشوار را انجام دهیم؟ مشخص شد که این نمونه کلاسیکی است از اینکه چگونه همبستگی بر علیت دلالت نمیکند. اثرات مشاهده شده نخستین در مطالعات حاکی از تخلیه نفس ممکن است واقعی باشند اما اکنون به نظر میرسد که پژوهشگران به نتیجهگیری اشتباهی و عجولانهای رسیده بودند.
پژوهشی تازه پیشنهاد میکند توضیح دیگری برای از پا افتادن ما وجود دارد. در مطالعهای که به دست کرول دووک Carol Dweck روانشناس دانشگاه استنفورد انجام پذیرفت و در مجله Proceeding of the National Academy of Sceinces منتشر شد نتیجه به این صورت بود که نشانههایی از تخلیه نفس در شرکتکنندگانی دیده میشود که اراده را همچون اندوختهای تمامشدنی میدانند. از سویی دیگر شرکتکنندگانی که به این موضوع باور نداشتند نشانهای از تخلیه نفس در آنها دیده نشد.
ظاهراً این موضوع مثالی دیگر است از اینکه باورها رفتارها را به پیش میرانند. تصور اینکه ما به شدت خسته هستیم حس بدتری به ما میدهد، در حالی که با پاداش دادن به خودمان با تفریحهای مورد علاقهمان احساس بهتری خواهیم داشت. این شکر موجود در لیموناد نیست که استقامت ذهنی پایداری برایمان به بار میآورد بلکه اثر دارونمایی آن است.
اساسا اگر افکار خودکوب موجب تخلیه نفس شود انسان باید متحیر شود درباره مضراتی که این فرضیه واژگونشده ایجاد میکند. بسیاری از افراد به ویژه گوروها ایده تخلیه نفس را تایید میکنند و احتمالا از شواهد متناقض آن بیخبرند که اصل قضیه را به کلی زیر سوال میبرد. اما اگر نتیجهگیری دووک درست باشد اثبات این ایده که اراده اندوختهای محدود دارد آسیبی جدی به انسان وارد میکند.
گسترش این ایده باعث میشود در گام نخست افراد از انجام کارهایی پا پس بکشند که در واقع باید بر روی آن پافشاری کنند. پیشنهاد فرعی این ایده که قند خون دچار افت میشود نیز دوبار به ذهنمان خطور کرد. چرا که نه تنها توجیهی ناخودآگاه برای تسلیم شدن زودهنگام فراهم میآورد بلکه با الفاظ زیبا و دهانپرکن متقاعدمان میساخت.
دیدن اراده به گونهای متفاوت
بومیستر میگوید که او و همکارانش در حال کار بر روی مطالعات دیگری هستند تا نشان دهند تخلیه نفس واقعیست. امکان دارد در شرایط کنترل شده آزمایشگاهی به نظر رسد که اراده در حال ته کشیدن است اما حتی این شواهد متناقض نیز نشان از نتیجهگیری عجولانه دارد.
احتمالاً ایده تخلیه نفس به این خاطر مورد پذیرش عدهای قرار گرفته که این نیاز را برایمان بر آورده میکند تا خودمان را در مواقعی توجیه کنیم که دست به انجام کارهایی میزنیم که در واقع نباید انجامشان دهیم، مانند پشت گوش انداختن کاری در موقعیتی که باید پروژه پیش رویمان را به سرانجام برسانیم.
اما به جای اینکه به دنبال مخزن نفهته اراده در وجودمان باشیم، که در واقع وجود هم ندارد، باید بپذیریم که موجوداتی شکننده هستیم و حواسمان به راحتی پرت میشود. نتیجه این تفکر این است که به خودمان سخت نمیگیریم. احتمالا این سرگردانی ذهنی دارد تلاش میکند چیزی به ما بگوید.
مایکل اینزلکت Michael Inzlicht استاد دانشگاه تورنتو بر این باور است که اراده همچون منبعی محدود نیست بلکه بیشتر شبیه یکی از عواطف ماست. درست همانطور که هیچ گاه از لذت یا خشم “خالی” نمیشویم بر اساس آنچه برایمان رخ میدهد و اینکه چه احساسی داریم اراده نیز در وجودمان یا فروکش میکند یا میخروشد. دیدن اراده از این چشمانداز مفهومی ژرف دارد. اگر برای یک شخص انرژی ذهنی بیشتر شبیه یکی از عواطف باشد تا مخزن سوخت، آنگاه میتواند آن را مانند یکی از عواطفش مدیریت نماید.
اگر به کودکی نوپا اسباب بازی را که میخواهد ندهند ممکن است قشقرق به پا کند اما همین کودک در بزرگسالی میتواند احساس بدش را به کانال دیگری هدایت نماید. به طریقی مشابه هنگامی که مجبوریم کاری دشوار را به انجام برسانیم سودمندتر آن است که بر این باور باشیم که بیانگیزگیمان موقتیست نه اینکه به خودمان بقبولانیم ارادهمان ته کشیده و چاره کار هم یک کاسه بزرگ بستنی است!
احساسات اطلاعاتی از ما را منتقل میکنند که ممکن است در بخش خودآگاه ذهن نادیده گرفته شده باشند. هنگامی که نبود انرژی ذهنی مزمن گردد باید به اراده خود گوش دهیم درست مانند وقتی که به یکی از عواطفمان گوش میدهیم. اکثر مطالعات به اراده به گونهای نگاه میکنند که گویی نیروییست که وادارمان مینماید تا کاری را انجام دهیم که در واقع نمیخواهیم یا به عنوان چیزی که به وسیله آن میتوانیم بر وسوسههایمان فائق آییم.
اما اگر دیدگاهمان را اصلاح کنیم و همان نگاهی را به اراده داشته باشیم که به عواطفمان داریم میتواند بینشی را برایمان فراهم آورد درباره اینکه زمانمان را باید به چه چیزی اختصاص دهیم یا برای چه کارهایی وقت نگذاریم. برای نمونه هنگامی که باید مقالهای بنویسم و به آسانی حواسم پرت میشود میدانم که چیزی درست کار نمیکند. اگر توئیتر و فیسبوک خود را بیش از اندازهای که لازم است چک کنم این را به عنوان نشانهای آشکار تلقی میکنم که علاقهام به موضوع را از دست دادهام و باید درباره چیز دیگری بنویسم. اگر مجبور باشم بر خلاف میلم خود را مجبور به نوشتن کنم اطمینان مییابم که میتوانم یک یا نهایت دو مقاله بنویسم اما آنچه مسلم است این است که نمیتوانم به نوشتن به عنوان یک حرفه تکیه کنم.
اما هنگامی که موضوعی را مییابم که کنجکاویام را تحریک میکند یا به طریقی به موضوعی پیوند میخورد که به آن باور دارم به مرحلهای میرسم که زمان برایم به پرواز در میآید و واژهها بر من میبارند. دیگر لازم نیست خودم را وادار به نوشتن کنم بلکه خودم “میخواهم” که بنویسم. پس از انجام یک روز کاری که مستلزم اراده نیست احساس نمیکنم که انرژی وجودم ته کشیده است. حتی بر عکس حس میکنم سرشار از انرژی هستم و دیگر گرفتار این احساس نمیشوم که بلند شوم و سری به نتفلیکس بزنم، چرا که احساس میکنم انگار میخواهم به همه جهان از آنچه انجام میدهم بگویم!
اساساً ما دست از کارهایی میکشیم که درگیرشان نمیشویم. انجام پازلهای غیرقابل حل به ترتیب خواسته شده دانشمندان اجتماعی در آزمایشگاه نه تنها مفرح نیست بلکه ثمری نیز نخواهد داشت. همه ما میتوانیم وظایف غیرمفرح را تا جایی انجام دهیم اما نمیتوانیم به بهترین جای ممکن برسیم اگر آنچه احساسمان دارد به ما میگوید نادیده بگیریم.
با توجه کردن به اینکه اکنون اراده انجام کاری را نداریم- همانطور که گاهی از کمبود یکی از عواطف رنج میبریم-میتوانیم هم ابزاری در وجودمان داشته باشیم که به کمک آن تصمیمهایی سازگار و هماهنگ با تواناییهای منطقیمان بگیریم، هم مسیرهای تازهای را بیابیم که در آن لازم نباشد برخلاف میلمان کاری کنیم. میتوانیم به طور غیرمستقیم به منافع اراده دست بیابیم به این صورت که در گام نخست چیزهایی که برایمان شادی به بار نمیآورند را از زندگی خود حذف کنیم.

مترجم
ثریا مرعشی